درد

  

  مساوی!!!

 

 پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند
     ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید :
     بهت گفته باشم ، تو هیچی نمی شی ، هیچی
     مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت ،
      آب دهانش را قورت داد
      خواست چیزی بگوید اما ، سرش را پایین انداخت و رفت
      برگه مجتبی ، دست به دست بین معلم ها می گشت
      اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود

        امتحان ریاضی ثلث اول :
     سئوال : یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید
     جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما
     سئوال : عضو خنثی در جمع کدام است ؟
     جواب : حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانه
     که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد
      و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند
      سئوال : خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟
      جواب : رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم
      بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست
     معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد 

    سئوال : نامساوی را تعریف کنید
     جواب : نامساوی یعنی ، یعنی ، رابطه ما با آنها ، از مابهتران

    اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد ، الهی که نباشد
     سئوال : خاصیت بخش پذیری چیست ؟
     جواب : همان خاصیت پول داری است آقا
     که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی
     و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی
     سئوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است ؟
     جواب : خط فقر ، که تولد لیلا ، خواهرم را ، سریعا به مرگش متصل کرد
     برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا ،
     که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود
     معلم ریاضی ، ادامه نداد برگه را تا کرد ، بوسید و در جیبش گذاشت
     مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود ،
     برگشت با صدای لرزانش فریاد زد
     آقا اجازه : گفتید هیچی نمی شیم ؟ هیچی ؟
     بعد عقب عقب رفت ، در حیاط را بوسید
    و پشت در گم شد

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد